شاید خیلی وقت ها شده باشه که چیزی رو خواسته باشیم و بهش نرسیده باشیم و برای همین که بهش نرسیدیم ناراحت شده باشیم و دلسرد از ادامه تلاش! میخوام از لذت معمولی بودن بگم! پس اول باید معمولی بودن رو تعریف کنم. معمولی بودن یعنی "ترین" نبودن، یعنی خودت باشی! بذار با یه مثال توضیح بدم. ببین مثلا من اگه برنامه نویس هستم نباید از این لذت ببرم که من بهترین برنامه نویس هستم! چون هیچ وقت تو عالمی که آدم هاش هیچ حدی ندارن نمیتونی به حدی برسی که بگی من بهترینم! چون قطعا بعد از تو آدم های خفن تری هم خواهند آمد و رکورد های تو رو خواهند شکست! اون وقت اگه تمام لذتت این باشد که تو بهترین بوده ای یکهو همه اش بر سرت خراب می شوند و همه لذت هایی که بردی به کامت تلخ  می شوند. ولی کافیه دید آدم نسبت به زندگیش تغییر کنه و سعی کنه از همین که هست با همین شرایط لذت ببره! مثلا من اگه برنامه نویس هستم در جایگاه خودم همین که می توانم مسائلی که بهم واگذار می شوند رو با نسبت خوبی از هزینه زمان و کارایی حل کنم خوشحال شوم و به این کاری نداشته باشم که شاید هزاران نفر دیگه هستند که می توانند این مسئله را بهینه تر از من حل کنند! چون من هیچ وقت نمیتوانم بهینه ترین باشم!!

لذت معمولی بودن یعنی مثل همه صبح از خواب بیدار شی ولی از بیدار شدن لذت ببری! از این که سالمی! از این که خیلی ها همین را هم ندارند! بعد بروی نون تازه بخری و بیاوری خانه تا خانواده دور هم صبحانه بخورند و لذت ببری از این چیزهای به نظر ساده! بروی سرکار و از کاری که میکنی لذت ببری از اینکه میتوانی کار کنی، از اینکه کاری را انجام میدهی، از صحبت با همکاران و از هر چیز که میتوانی لذت ببری! خیلی به نظر ساده می آید! ولی خیلی ها از همین معمولی بودن نمیتوانند لذت ببرند چراکه همیشه سعی دارند بهترین باشند! همیشه دنبال بهتر کردن اوضاع هستند و از وضع کنونی راضی نیستند دریغ از اینکه بهتر بودن هیچ گاه پایان نمیپذیرد و تو نمیتوانی بگویی که اکنون من بهترینم!

یک وقت اشتباه نکنیم و بگوییم که این تفکر با اینکه آدم ها پیشرفت کنند در تضاد هست ها! و بگوییم که اگر همه به شرایط کنونی راضی باشند دیگر کسی تلاش نمیکند و هیچ پیشرفتی حاصل نمیشود! دقیقا این تفکر اشتباهیست چراکه وقتی آدم از شرایط کنونی راضی باشد و کاری که همین الان در دست دارد را به درستی انجام بدهد قطعا ماحصل طبیعی کارش پیشرفت است چرا که این خود مقدمه کار های بزرگتر است. مثلا اگه من برنامه ای که الان مینویسم را ازش لذت ببرم پس آن را درست انجام میدهم و این باعث میشود که من در بین بقیه افراد دیده شوم و کار های بزرگتری به من محول شود و باز هم وقتی آن ها را انجام میدهم بتوانم با لذت بردن انجام بدهم این روند ادامه خواهد داشت...


پ.ن: عید امسال خیلی معمولی بود و من نهایت لذت رو از حضور در کنار خانواده و فامیل بردم :)