من تا چند سال پیش به شدت آدم کمال گرایی بودم. همیشه دوست داشتم چیزی که انتخاب می‌کنم بهترین باشه. کاری که انجام می‌دم بی عیب و نقص ترین باشه. خب کمال گرایی به نظر من بیشتر یه خصلت منفیه تا مثبت! آدم کمال گرا مثل آدم وسواس میمونه. همش در عذابه که همه کارایی که انجام میده بهترین باشه. البته خب آدم باید در همه امور همه تلاشش رو بذاره که بهترین کار رو انجام بده ولی خب پیدا کردنه اون نقطه ای که آدم باید توقف کنه و بگه خب دیگه از نظر من برای این قضیه به قدر کافی وقت گذاشتم مقداری سخته و نیاز به مهارت داره. یکی از پارامترهای کمک کننده توی پیدا کردن نقطه توقف زمان هستش. مثلا من به عنوان مدیر فنی توی شرکت اگه برای یک مسئله ای یه هفته داشته باشم، ترجیح میدم ۴ روزش رو به جست و جوی بهترین راه حل بپردازم و سه روز رو به پیاده سازی راه حل انتخابی. دیگه مدیریت کردن زمان و اجرای کامل یک وظیفه هم به مهارت های فردی خود آدم بر میگرده.

حالا توی یه سری از انتخابا توی زندگی واقعا این قضیه سخت میشه! مثلا فرض کن که تو بخوای شخصی رو برای ازدواج انتخاب کنی. خب! به من باشه که میگم اول باید دو سه سال باهاش دوست باشم تا حسابی بشناسمش! خب! بعد از دو سال به این نتیجه میرسی که نمیتونی با همچین فردی زندگی کنی! خب! الان شده ۲۹ سالت. نفری بعدی! میشه ۳۱ سالت! خوب نیست بازم! نفر بعدی؟! ۳۳ سالت؟! برای دخترا که این شرایط به شدت سخت تره چون هم سنشون بره بالاتر برای بحث زایمان و اینا سخت تر میشه هم اینکه ممکنه تو هرکدوم از این روابط آسیب ببینن. پسر ها هم همینه ها. ولی به نظر من آسیب برای عموم دخترا توی جامعه ای که ما داریم بیشتره. خب! حالا تکلیف چیه؟ یا باید سطح توقعاتت رو بیاری پایین یا اینکه انقدر صبر کنی تا اون شخصی که همه چی تمومه از راه برسه! من خودم روش اول رو انتخاب می‌کنم. ترجیح میدم با بد و خوب طرفم بسازم و زندگی رو پیش ببرم. حرف زدنش آسونه ولی عمل بهش خیلی سخته! چون ممکنه یه جاهایی بعدا تو زندگی سرخورده بشی و خودتو سرزنش کنی که چرا این انتخاب رو کردی و بقیه هم سرزنشت کنن. نباید زود خسته بشی. به قول حسن آقامیری میگفت تو جواب بدی رو با خوبی بده طرفت خودش چنان شرمنده میشه و تغییر میکنه که زندگیت بهشت میشه...

 

پ.ن: یه وقتایی حس می‌کنم انقدر زمانی که تو این دنیا داریم کمه که هیچی ارزش ناراحت شدن نداره!