بدجوری دوسش داشتم. بدجوری... قهر کرده بودیم و جواب تلفنامو نمی داد...
می دونستم با خونوادش قراره بره اون رستوران بزرگه تو گیشا. نفوذی داشتم تو خونوادشون. عصر رفتم پنجاه هزار تومن رشوه دادم به بچه های رستوران. سال 77. با اون پول می تونستم خیلی کارها بکنم. اما می دونستم دلم چی میخواد...

اومدن، نشستن، سفارش دادن. غذاشون که آماده شد، من با لباس پرسنل رستوران رفتم غذاها رو گذاشتم روی میزشون. منو که دید، کپ کرد. زیر نون پیتزاش با ماژیک نوشته بودم دوستت دارم، منو ببخش.
هی تیکه تیکه پیتزا خورد و هی به من نگاه کرد و خندید. فرداش آشتی کردیم، و روزهای خوبی داشتیم تا چند ماه بعد که کلا از ایران رفت...

هیچوقت اندازه اون روز حالم خوب نبود. روزی که تونستم کسی رو بخندونم که دوستش داشتم و ازم ناراحت بود.
عشق ، علاوه بر شوق و نیاز، شهامت و نگهداری و تلاش هم لازم داره!
هنوزم بهش که فکر میکنم، ته دلم به خودم میگم دمت گرم...


پ.ن1: همه آدمای دوست داشتنی میرن خارج؟!

پ.ن2: از وقتی داداشم رفته خارج رابطمون با هم بهتر شده!

پ.ن3: قدیما خیلی مسر بودم که نباید رفت و باید موند ولی جدیدا داره نظرم عوض میشه!

پ.ن4: از چند نفر پرسیدم تا به املای درست مسر رسیدم! ب قیافش میخورد از اصرار بیاد آخه ولی مصر خیلی ضایع بود که نمیشه :دی

پ.ن5: آقا استخر یونی خیلی خوبه! دو روز در هفته قرار شد بریم.

پ.ن6: من چن بار اومدم پست بذارم ولی مطلب نداشتم. نمیدونم چرا قدیما خیلی بیشتر میتونستم بنویسم ولی الان نمیتونم.

پ.ن7: من نمیدونم چه جوری ظرف مدت کوتاهی دختره به این نتیجه میرسه که با این پسره خوشبخت میشه و میگه من تصمیمم رو گرفتم! بابا داغی تو برو یه دوش آب یخ بگیر حالت بیاد سر جاش!!!

پ.ن8: به نظرم بدترین راه حل برای فراموش کردن کسی و خاطراتش اینه که بری با یکی دیگه! مگه آدما دل ندارن؟! چجوری میتونن اینجوری باشن؟!!!

پ.ن9: قدیما دخترا خیلی باحیا تر بودنا! دیدم که میگم!! من روم نمیشه این الفاظی که اینا به کار میبرن رو انقد راحت بگم!

پ.ن10: صبح ساعت 5 بیدار شدن و رفتن و دوییدن خیلی حال میده! خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی